شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ چمدان‌اَت را بيهوده نبند هيچ قطاري براي بُردنِ *زني* که عاشق است هنوز توقف نمي‌کند "*رضاکاظمي*"
حسرت روزهاي رفته را نمي‌خورم جز يک شب تابستان که حسابش جداست (ناظم حکمت)
در قطاري که صبح آمده بود دشت هايي وسيع جا ماندند شهر از اين زاويه قفس مي شد زير پاهاي گرمِ در رفته پشت سر لاشه هاي پل بر پل پيشِ رو کوره راهِ سردرگم مثل يک ماديانِ ناآرام در خيابان سايه و روشن در خيالش قطار مردي بود بي حيا،بي لباس،بي هر چيز در خيالش عروس خواهد شد توي هر کوپه کوپه آبستن سارقاني که دست مي بردند سيب سرخ از حصار بردارند دکمه هايي که حيف مي مردند روي دنياي زيرِ پيراهن
او مسافر نبود اما باز منتظر تا قطار برگردد مثل حالا که داشت برمي گشت تن تَ تَن تن تَ تن
:) ممنون
قربونت خواهر جونم:)
:) @};-
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top