ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
یه پسرایے هستند که ... بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است تا بگیری قدرت پرواز را از سارها داس و دهقانان همه وقت درو دیوانه اند مثل مو های تو آشفته اند گندمزار ها تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا کارشان رو به کسادی می رود عطار ها جای رسم دایره گاهی مربع می کشند عقل را پر داده عشقت از سر پرگار ها تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم مثل انسان نخستین بر تن دیوار ها سورنا جوکار
خنده همیشه به لباشونه ! شوخ طبعاً !
شلواراشون نه خیلے براشون بزرگه نه خیلے کوچ?ک
ابروهاشون فابر?ک خودشونه
همونایے که نه لکسوز دارن نه کمـر? ...
اما مـرام دارن
چشمشون همه جا کار نمے کنه
و دنبال مو? بلوند و چشم آبے نیستند
پسرایے که موز?کـ ها? خارجے رو بدون معنے کردن حفظ نم?کنن
پُــــز نم?ـــــــدن
پاتوق شون مهمونے و ش?شه و انواع مشروبے جات ن?ست
آره رف?ـق . . .
اونایے که تک?ه ک?مشون معرفته
نماز اول وقتشون ترک نمے شه
بے ر?ا، با خدا، مهـربون و با مسئول?تن
آدم م?تــونه بهشون تک?ه کنه
کنارشـون آرامش دار?
کنـارش باش? ?ا نباش? حواسش به بق?ه دخترا ن?ست
و آدم ها رو مثل هـم نمے ب?نن
ا?ن جور پسرا خیلے مـَردن
خیلے تکن، خیلے خاصن ...
احساس شون قو?ه
آه که بکشن خدا دن?ا رو واسشون ز?ر و رو م?کنه.
www . night Skin . ir |